عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

مراسم عروسی دوست بابامهرداد

امروز شنبه ٣١ اردی بهشت سال ١٣٩٠ شمسی ساعت ١:٤١ دقیقه بعد از ظهره شما گلم داری با ریش ریشای پرده اتاقت بازی میکنی عاشقشونی و دوست داری هی بکشیشونو ولشون کنی.دیشب عروسی یکی از دوستای بابایی دعوت بودیم کلی میترسیدم که تاب نیاری با کلی سلام و صلوات پیرهن خوشگلتو که عکسشو برات گذاشتم تنت کردم تا حاضر باشی ولی تا ازت غافل شدم دیدم که صدای شلپ شلوپ آب میاد اومدم دیدم شما رفتی توی حموم و داری با دستات میزنی رو آبو کلی حال میکنی تمام لباساتم خیس خیس شده بود مجبور شدم همشونو دوباره عوض کنم.توی مراسم عروسی ماه ماه بودی کلی خوشحال شدم آخه میتونم برای ٢ هفته بعد که عروسی داییته خیالم راحت باشه. توی مهمونی همه شما رو میشناختن آخه بابا جون از بس هی گفت...
31 ارديبهشت 1390

مراسم عروسی دوست بابامهرداد

امروز شنبه ٣١ اردی بهشت سال ١٣٩٠ شمسی ساعت ١:٤١ دقیقه بعد از ظهره شما گلم داری با ریش ریشای پرده اتاقت بازی میکنی عاشقشونی و دوست داری هی بکشیشونو ولشون کنی.دیشب عروسی یکی از دوستای بابایی دعوت بودیم کلی میترسیدم که تاب نیاری با کلی سلام و صلوات پیرهن خوشگلتو که عکسشو برات گذاشتم تنت کردم تا حاضر باشی ولی تا ازت غافل شدم دیدم که صدای شلپ شلوپ آب میاد اومدم دیدم شما رفتی توی حموم و داری با دستات میزنی رو آبو کلی حال میکنی تمام لباساتم خیس خیس شده بود مجبور شدم همشونو دوباره عوض کنم.توی مراسم عروسی ماه ماه بودی کلی خوشحال شدم آخه میتونم برای ٢ هفته بعد که عروسی داییته خیالم راحت باشه. توی مهمونی همه شما رو میشناختن آخه بابا جون از بس هی گفته...
31 ارديبهشت 1390

تمرین ایستادن

عسلی مامان از هر چیزی که بتونه کمکش کنه تا وایسته استفاده میکنه اینم یه دونه دیگه از عسل نازم با پیرهن سوغاتیش ...
26 ارديبهشت 1390

تمرین ایستادن

عسلی مامان از هر چیزی که بتونه کمکش کنه تا وایسته استفاده میکنه اینم یه دونه دیگه از عسل نازم با پیرهن سوغاتیش ...
26 ارديبهشت 1390

هفت ماه و نیمگی عسل خانم

دختر نازم عسل قشنگم چند وقتی میشه که مامانی فرصت نکرده برات بنویسه الانم که دارم تند تند تایپ میکنم تو خانمی تو بغلمی و داری انگشتمو میخوری آخه لثه هات کلی درد دارن کاش زودتر دندونات در بیادو اینقدر درد نکشی. نفس مامان الان یه هفتست که میشینه.آره قشنگم خود خودت بدون کمک دستات میشینی یه کار جدیدیم که میکنی و از سی دی های بیبی انیشتین یاد گرفتی اینه که مثل عروسکا سرتو تکون میدی.وقتیم که روزای تعطیل من تو اتاق خوابم و شما پیش باباتی هی میای دم اتاق با دستات میزنی به در تا من بیام ولی از بستا صبح نذاشتی من بخوابم مامانی بیهوش بیهوشه اینارم بعدن بابایی براش تعریف کرده. دو روز پیش رفتیم میدون ولیعصر تا برا عروسی دایی لباس بخریم ولی هیچی ن...
18 ارديبهشت 1390

هفت ماه و نیمگی عسل خانم

دختر نازم عسل قشنگم چند وقتی میشه که مامانی فرصت نکرده برات بنویسه الانم که دارم تند تند تایپ میکنم تو خانمی تو بغلمی و داری انگشتمو میخوری آخه لثه هات کلی درد دارن کاش زودتر دندونات در بیادو اینقدر درد نکشی. نفس مامان الان یه هفتست که میشینه.آره قشنگم خود خودت بدون کمک دستات میشینی یه کار جدیدیم که میکنی و از سی دی های بیبی انیشتین یاد گرفتی اینه که مثل عروسکا سرتو تکون میدی.وقتیم که روزای تعطیل من تو اتاق خوابم و شما پیش باباتی هی میای دم اتاق با دستات میزنی به در تا من بیام ولی از بس تا صبح نذاشتی من بخوابم مامانی بیهوش بیهوشه اینارم بعدن بابایی براش تعریف کرده. دو روز پیش رفتیم میدون ولیعصر تا برا عروسی دایی لباس بخریم ولی هیچ...
18 ارديبهشت 1390
1